آرزو دارم که یکبار دیگر برگردی و این بار مرا پای باغچه ی خاطراتمان قربانی کنی و مرا بر سر جاده ی فراموشی به خاک بسپاری و تو با آرامش پای به جاده ی ابدیت بگذاری.
دوست دارم حتی برای لحظه ای هم که شده ؛ همان آخرین لحظه ی دست نیافتنی ، مرا پشت بر باغچه ی خاطراتمان بخوابانی تا خنجرت گلویم را به آرامی نوازش کند تا من بتوانم لحظه ای بیشتر چشم بر نگاه تو داشته باشم و تو مایع حیاتم را با لبخندت بر من بنوشانی و من بار دیگر لخند را تجربه کنم. نمیدانم شیرین بود یا ترش یا ... فقط میدانم هرچه بود همه چیز من بود.
سلام مرسی اومدی
سلام
ممنونم که به وبلاگم آمدید شما هم وبلاگتان زیبا و پر محتوا است موفق باشید
سلام و عرض ادب
از این که باز لطف کردید و سر زدید خوشحال شدم. از دعایتان هم واقعا ممنونم. متن غم انگیزی بود. امیدوارم زیبایی قلمتان روز افزون باشد.
ممنون. من هیچ وقت فراموش نکردم حرفاتونو. تمامشون و یکجا نگه داشتم.