خانه عناوین مطالب تماس با من

سایه ماه

سایه ماه

درباره من

ادامه...

پیوندها

  • جکستان
  • غمگین ترین (سارینا)
  • تا زنده ای زندگی کن
  • حامد زمانی

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • [ بدون عنوان ]
  • تولدت مبارک
  • بد
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]

بایگانی

  • بهمن 1393 4
  • دی 1393 2
  • آبان 1393 5
  • مهر 1393 4
  • شهریور 1393 3
  • مرداد 1393 2
  • تیر 1393 3
  • خرداد 1393 2
  • اردیبهشت 1393 1
  • فروردین 1393 6
  • اسفند 1392 2
  • بهمن 1392 4
  • دی 1392 9

جستجو


آمار : 4339 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 15 بهمن 1393 01:25
  • تولدت مبارک سه‌شنبه 14 بهمن 1393 00:20
    اینجا می گم که هم بدونی یادم نرفته ، هم تو خلوت خودم باشه، تولدت مبارک آدم برفی! هرچند تولد امسالت بدون برفه اما امیدوارم برای تو متفاوت و زیبا باشه! 20 دقیقه از روز تولدت بیشتر نگذشته فکر کنم هم اولین نفری باشم که به یاد تولدته و هم آخرین نفری که تبریک میگه ولی این بهتره متفاوت و بی مزاحمته
  • بد پنج‌شنبه 9 بهمن 1393 01:38
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 1 بهمن 1393 00:27
    فقط به سقوط فکر می کنم. دوست دارم برم یه لبه تو ی ارتفاع خیلی خیلی خیلی زیاد که مدت پروازم طولانی تر شه و لذت بیشتری ببرم
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 25 دی 1393 00:43
    یکم دلم گرفته! خیلی کم دلم یه چیزی می خواد واسه خودش دلم برای ویکی بودنم تنگ شده، دلم واسه آلبالو خانومی و نامه نگاریا و بچه بازیامون تنگ شده. دلم واسه ی پست لازم دارامون که هرچی تو دلمون بود واسه هم می نوشتیم تنگ شده. دوست داشتم می تونستم بهت بگم هنوز حرفامو ی جا می نویسم ولی حیف نمیشه، وقت به روز شدن مینی ناک رو می...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 6 دی 1393 19:17
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 14 آبان 1393 15:53
    همه چی میگذره با چند ثانیه شاید سخنی رد و بدل شود شاید هم هیچ ... شاید حتی جای نگاه هم نداشته باشد. مهم استشمام عطر تو ست در فضا
  • [ بدون عنوان ] شنبه 10 آبان 1393 13:10
    یه زمانایی هست که هنگ می کنی. نمی فهمی تو زندگی رو می چرخونی یا زندگی تو رو! نمی فهمی خوبی یا بدی! از خوبیت خوش شانسی میاری یا از بدیت قرار به راه راست هدایت شی! یه وقتایی به زور خدا می خواد خوبت کنه ولی به در که میرسی خودتو می کشی که تغییر نکنی! یه دوستی میگه کودک درون خیلی در برابر تغییر مقاومت می کنه! فکر کنم من...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 8 آبان 1393 00:12
    امشب بعد 8 سال تصمیم گرفتم برم هیات. خیلی حس خوبی داشت. خیلی تخلیه شدم. آروم شدم. یاد باکو و حسینیه افتادم. عشقمون این بود محرم بشه که بریم حسینیه و با بچه ها دور هم جمع شیم گاهی پوز پسرا رو بزنیم گاهی باهم همبازی شیمو گاهیم ما دیگه بزرگ شدیم دخترا با دخترا. ولی الان خیلی نیاز دارم به یه جایی وصل باشم شدم یه ادم بی...
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 5 آبان 1393 07:51
    یه نفری دستور داده برم ی معرفی به بیمارستان ابن سینا(تیمارستان) داشته باشم. قرار دو روز هیچ کسی رو قضاوت نکنم رو مخ هیچ کسی هم نرم، شاد هم باشم. وضعیت این دو روز و اینجا اعلام می کنم! ولی خدایی دندونم رو عصب کشی کردم زیاد نمی تونم لبخند بزنم ولی رو چشمم انجام میدم! پ.ن :همه چی اوکی بود تو این دو روز تازه با دندون درد...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 2 آبان 1393 01:43
    چگونه بگویم و اثبات کنم که دلباخته ی آدم برفی شده ام، برای هیچ کس قابل پذیرش نیست. هیچکس دلباخته ی آدم برفی نمی شود. همه میدانند آدم برفی را مالک نمی شوند اما من.. آدم برفی تو باور کن که من دوستت دارم با اینکه میدانم برای من نمی مانی. با اینکه میدانم لبخندت زغالی است . با اینکه می دانم در آغوش نمی کشی اما آغوشت را باز...
  • غرور دوشنبه 14 مهر 1393 20:50
  • حرف آخر( معذرت) دوشنبه 7 مهر 1393 21:43
  • [ بدون عنوان ] شنبه 5 مهر 1393 00:13
    رفتم به مامانمگفتم که چه غلطی کردم ولی سر بسته نه کامل. مامانم فقط گفت خاک تو سرت خواستگاری کردی دیگه؟!!!َ البته نگفتم که واقعا کجا حرفیدیم و در چه واژگانی! ولی تا جایی که برای خانواده قابل پذیرش بود راستش رو گفتم الان یکم آروم شدم ولی ترس کل وجودمو گرفته ولی دیگه عذاب وجدان ندارم:) امیدوارم هیچ ئقت تمام حقیقت رو...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 4 مهر 1393 01:22
    با خبر دیشب خیلی بهم ریختم. از خودم خیلی ناراحتم خیلی، نتونسته زندگی یکی رو خراب کردم. نمیدونم فقط دارم فکر می کنم دیگه ببینمش و نبینیم. دیشب که کتی گفت اگه یکی بهت بگه عاشقته و زنش رو دوست نداره باهاش ازدواج می کنی؟ فکر کردم خودش تو این موقعیت‌ه وقتی گفت درمورد خودمه حالم بد شد، وقتی فهمیدم پسر عمه ام گفته می خواد...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 30 شهریور 1393 21:47
    میدونم خیلی کارم متفاوت بود با آموخته هامو رفتار های همیشگیم ولی اصلا جای سرزنش نداره من برای زندگی فقط یکبار فرصت دارم .... یکم اعصابم بهم ریخته چون همش فکر می کنم خب الان پشیمون نیستی اگه سکه ای که انداختی بالا به خواستت پایین نیومد چی؟!!! ولی باز میگم شانسمو امتحان کردم بهتر از این بود که با کسی که دوست ندارم به...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 5 شهریور 1393 02:43
    تازه استیبل شده بودم که باز حرف ها و مسیر های جدید شروع شد. من یکی رو دوست دارم که دوستم نداره و یکی منو دوست داره که دوستش ندارم. امشب 3 ساعت خیابون رو قدم زدیم تا قبل از رفتنش به قول خودش آخرین شانس رو امتحان کنه. بابا مامان موافقن! فردا می خوان منو آزمایش ژنتیک هم بفرسته ولی من اگه آمریکا هم برم بازم دلم پیش توه!...
  • قبولی یکشنبه 2 شهریور 1393 11:26
    خان داداش ارتوپدی ( Orthopedic surgery ) قبول شدن یعنی دقیقا خواب من شد:)) ولی خیلی ناراحتم و کلی گریه کردم چون قراره بره ارومیه ولی دستای پشت پرده می خوان برش گردونن مشهد . ولی خودش که دوست داره بره سال اول رو میگه اینجا وحشین اونجا اخلاق دارن...
  • آنه خانومی بعد عمل:) چهارشنبه 8 مرداد 1393 23:54
    این اولین پستیه که بعد از عمل میذارم! هنوز یکم چشمام آزرده است ولی خوشحالم. عمل مفت هم می چسبه ها!!!! اینو تازه کشف کردم. از اینکه صورتم سبکه خوشحالم! حالا همه گیر دادن که بینیم رو هم برم عمل کنم که عمرا زیر بار برم! مگه خرم! یه عمر نتونم ورج و وورجه کنم که به نظر بقیه قشنگ بیام می خوام 100 سال سیاه قشنگ به چشم نیام....
  • [ بدون عنوان ] شنبه 4 مرداد 1393 00:36
    تولدمو شب نوزده ام باقی شبای قدر که بخیر گذشتن. همه چی خوب پیش میرفت. خیلی شاد بودم البته الانم شادم ولی امشب استثنائا دپرس شدم. رفتیم مهمونی همه جوونا بدون مادر پدرا! به قول خودشون گروه انقلابیون. شبای گذشته زدیمو رقصیدیمو بازی کردیم و من از اینکه جو اندکی تغییر کرده بود خوشحال بودم ولی امشب با شبای پیش فرق داشت قبل...
  • تولد امسال:) سه‌شنبه 24 تیر 1393 16:02
    خب بالاخره باز تمام روزایی که ازش می ترسیدم باز رسید ولی امسال با دو سه سال اخیر زمین تا آسمون فرق داره. هر سال روز تولدم داداشم خونه بود که از یک هفته پیشش سر به سرم بذاره و اشکمو دربیاره و آخرش تولدم غافل گیرم کنه ولی امسال نیست. این دو سال از شب نوزده ماه رمضون به دلیل یه خاطره خیلی می ترسیدم ولی قشنگیش اینجاست که...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 19 تیر 1393 13:28
    حالم از هرچی آدم ضعیفه بهم می خوره. بابا خب چرا مثه آدم نمی جنگی چرا خودتو حقیر می کنی. منم نیشم بازه و بهت می خندم حالا هر کار دلت می خواد بکن چون مجبوری به من لبخند بزنی ولی من نه، بهت لبخند نمی زنم به ریشت می خندم:)))) اینکه انقدر دست و پا بزنی منو شاد می کنه. این روزا برای من شانس داره . من نشستم و دارم نگات می...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 11 تیر 1393 15:09
    بالا خره امتحانام تموم شد... از خستگی دارم میمیرم ولی خب انقذه خوشحالم که یه ترم دیگه بیشتر نمونده برای فرار از این خراب شده که قابل تصور نیست. امروز آگاه اومد حلالیت گرفت بعد اون رفتار حلالیت گرفتنش محشر بود... اومده زوری که حلال کنید من از خدا خیلی می ترسم. بگو خب تو که خدا میشناسی چطوری با یه آدم دیگه انقد زشت...
  • خوشحالم پنج‌شنبه 29 خرداد 1393 09:38
    یک چیز هایی رو دارم تو عادت هام تغییر میدم. یکیش خیس شدنه:)) یعنی گربه که می گن منم از آب و خیس شدن متنفرم ولی این هفته جلو خودم درومدم . آخه مهمون هم داریم این کار و آسون تر میکنه. زدم یکی از بچه ها رو ترور شخصیتی کردم از اینکارم خوشحالم. عوضی حقش بود . هر چی من کوتاه میومدم و خودمو به خریت میزدم اون دور بر میداشت....
  • من ساده ام ولی احمق نیستم سه‌شنبه 13 خرداد 1393 00:39
    چرا اینجوری می شه؟!! چرا مردم یکی رو که ساده می بینن نمی تونن باهاش ساده برخورد کنن و صادق باشن؟ چرا باید دروغ بگن و سعی کنن بهش اسیب بزنن تا دلشون آروم بشه یا شایدم شاد بشه!!!؟!!! وقتی دوستش داشت حرفاشو راجع به من به من انتقال می داد واقعا دوست داشتم برم بزنم تو گوشش تا یادش بیاد که یه بار گفتم من ساده ام اما احمق...
  • آگاه چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 19:23
    امروز شاید بدترین اتفاقی که می تونست منو خیلی ناراحت کنه افتاد. یکی گفت دفعه آخرتون هست که پشت من حرف میزنید..... و من تمام مدت فکر می کردم داره شوخی می کنه یا خاطره تعریف می کنه باورم نمی شد خطاب به منه! شاید با ید گفت به جهنم ولی این روز ها به جهنم گفتن هم سخت شده . دلم برای روز هایی که تکه کلامم به جهنم بود تنگ شده
  • اینم مثه قبلی اسم ماه توه شنبه 23 فروردین 1393 18:06
  • [ بدون عنوان ] جمعه 22 فروردین 1393 16:42
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 21 فروردین 1393 18:44
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 19 فروردین 1393 18:33
    یکم میشه به خودتون نگاه کنید؟!! من نمی خوام برای خوشبختیم تلاش کنید. خسته شدم از انتقادای چپ و راستتون. دیشب تا 4 صب بیدار بودمو به حرفاتون فکر می کردم. یه بنده خدا یه بار بهم گفت تو هر وقت ناراحت می شی مریض می شی. راست گفت امروز که بیدار شدم مریض بودم ، تب و گلو درد. اون غربیه بهتر از شما منو شناخته با اینکه هیچ وقت...
  • 47
  • صفحه 1
  • 2